سوم خرداد روز آزادسازی خرمشهر از نیروهای رژیم بعث عراق است. صدام حسین که قرار بود تهران را ظرف سه روز اشغال کند مجبور شد با دادن تلفات فراوان، نیروهای خود را از خرمشهر فراخواند. گزارش زیر سعی دارد نکات خواندنی را از این واقعه ارائه کند.
چرا خرمشهر این قدر برای صدام اهمیت داشت؟
سرلشکر رعد مجید حمدانی فرمانده وقت گارد ریاست جمهوری عراق میگوید: خرمشهر برای عراقیها دارای تأثیری معنوی بود. آبادان و خرمشهر (جزو کشور) عراق بود و در همین اواخر توسط انگلیس به ایران داده شده بود. بنابراین یکی از هدفها آزادسازی سرزمینهای عراق بود. خیلی از عراقیها بازگرداندن این دو شهر را وظیفه معنوی میدانستند. چون این دو شهر همواره نمادی از عراق بود. این مساله آن قدر مهم است که اگر شما از هر عراقی بپرسید، جواب خواهد داد که خاطراتی از خرمشهر دارد.
در آن زمان نیروهای ویژه دارای استعداد زیادی بودند. چون بسیاری از آنها در آموزشگاههای مصری و آمریکایی فارغ التحصیل شده بودند. صادقانه بگویم ایرانیها در این نبرد جانانه مقاومت کردند تا حدی که تصرف و اشغال این شهر برای ما پرهزینه و بسیار مشکل شد. آنها تلاشهای زیادی میکردند تا دوباره آن را پس بگیرند و پایگاههای خود را آزاد کنند. این مساله حتی پس از آنکه آنها به پشت پل خرمشهر عقب رانده شده بودند، ادامه یافت. آنها از هر محله خرمشهر تا سرحد مرگ دفاع کردند و توانستند تلفات سنگینی به نیروهای ما وارد کنند.
آزادسازی خرمشهر
سال ۱۳۶۱ با آزادسازی خرمشهر، پیروزی بزرگ دیگری در جنگ آغاز شد. عملیات بزرگ فتح المبین در دومین روز فروردین آغاز شد و هفتم فروردین با آزادی بخش بزرگی از اراضی اشغالی در شمال خوزستان و غرب و رودخانه کرخه پایان یافت. شهرهای دزفول، شوش و اندیمشک از تیررس توپخانه دشمن خارج شد.
عملیات فتح المبین پیش از آغاز سال نو انجام شد. در آخرین روزهای اسفندماه ۱۳۶۰، نیروهای ایرانی آماده شده بودند از چهار محور به دشمن حمله کنند. اما در ۲۸ و ۲۹ اسفند، ارتش عراق به دو محور از چهار محور عملیات حمله پیش دستانه کردند. فرماندهان ایرانی سخت به تردید افتادند که ممکن است عملیات لو رفته باشد.
مورد استخاره نیست، با معیارهای عقلانی عمل کنید
هاشمی رفسنجانی رئیس اتاق جنگ ایران در خاطرات ۲۹ اسفندماه خود مینویسد: محسن رضایی از جبهه با من تماس گرفت و گفت عراق در ناحیه شوش از دیشب حمله کرده. رضایی از من خواست به جنوب بروم برای مطالب مهمی که دارد. گفتم او به تهران بیاید تا بتوانیم با امام و دیگران هم مشورت کنیم. رضایی با یک جت اف ۵ آمد. ساعت ۴ بعدازظهر به این جا رسید. نیم ساعت در راه بود. معلوم شد حمله عراق موفق نبوده است و حدود ۱۰۰ اسیر از عراقیها گرفته شده است. صدها نفر از آنها را نیر کشته و آنها را متوقف کرده اند ولی جنگ ادامه دارد و ممکن است نیروهای ما را مشغول کند و مانع اجرای طرح بزرگ کربلای ۲ شوند. رضایی میخواست از محورهای دیگر حمله کنیم که پذیرفتیم. امام را هم زیارت کرد. استخاره میخواست که امام گفتند مورد استخاره نیست، به امید خدا با معیارهای عقلانی عمل کنید.
فرماندهان بر تردید غلبه کردند و تصمیم گرفتند عملیات کنند. عملیات در مرحله اول و دوم بسیار سخت پیش رفت اما با مقاومت شجاعانه رزمندگان ایرانی، مقاومت عراقیها در هم شکست و مراحل سوم و چهارم عملیات با پیروزی کامل ایران همراه شد و زمینهای وسیع غرب کرخه در شمال خوزستان آزاد شد.
در عملیات فتح المبین به رغم هوشیاری عراقیها، ایرانیها در زمینی بزرگ به پیروزی رسیدند. بعد از این عملیات برای نخستین بار در جنگ در مرزهایشان موانع مختلفی را ایجاد کردند تا از خاک خودشان برابر حمله ایران دفاع کنند.
صدام حسین در این باره گفت: در حال حاضر هدف اساسی ما این است که از ورود نیروهای مسلح ایران به خاک خود جلوگیری کنیم. ایرانیها در این عملیات میخواستند وارد استان العماره ما شوند.
هاشمی رفسنجانی دریافت که ایرانیها به زودی خرمشهر و مابقی زمینهای اشغالی را آزاد میکنند و به مرز می رسند.
یکی از رایزنیهای او با امام در فروردین ۶۱ درباره ورود به خاک عراق است. امام مخالف ورود به خاک عراق بود. منتها نظرات خیلی تند بود و عدهای میگفتند دولت جدید عراق را هم تشکیل دهند اما نظر امام چیز دیگری بود.
هاشمی در خاطرات روز ۶ فروردین ۶۱ خود مینویسد: هنوز عملیات فتح المبین پایان نیافته بود که: احمد آقای خمینی آمد و گفت امام با ورود ما به خاک عراق موافق نیستند و تشکیل شورای انقلاب عراق در ایران را هم به صلاح نمیدانند.
هاشمی در خاطرات روز ۱۲ فروردین ۶۱ خود مینویسد: بعد از ظهر جلسه شورای عالی دفاع در دفتر امام تشکیل شد. آقایان علی صیاد شیرازی و محسن رضایی گزارش جبههها و پیروزی طرح فتح المبین را دادند و خیلی از الطاف الهی و امدادهای غیبی گفتند. با امام ملاقات کردیم و برای طرح عملیات و ورود به خاک عراق، قرار شد تا فردا موضوع را بررسی کنند و نظرشان را بگویند.
فرماندهان نظامی در تدارک عملیاتی برای آزادی خرمشهر بودند. چند روز پیش از آغاز عملیات، خبری از کشف یک کودتا، مهمترین خبر سیاسی ایران شد؛ کودتای نوژه.
۱۰ اردیبهشت ۶۱ به دور از هیاهوی سیاسی پیرامون کودتای کشف شده، در جبهه خوزستان عملیات بیت المقدس برای آزادی خرمشهر آغاز شد. تا پایان اردیبهشت بسیاری از مناطق اشغالی آزاد شدند اما کار خرمشهر گره خورده بود.
مقاومت ارتش عراق در مرحله سوم عملیات فرماندهان را برای ادامه عملیات به تردید انداخته بود.
عزیز جعفری از فرماندهان جنگ در خاطرات خود مینویسد: نیروهای رزمنده بسیار خسته و فرسوده شده بودند و انگیزه عملیات در آنها کم شده بود.
حسین علایی از فرماندهان جنگ مینویسد: طرحی که به ذهن صیاد شیرازی و محسن رضایی رسید گره کار را باز کرد، طرحی که اول خرداد آغاز و سوم خرداد خرمشهر آزاد شد.
ابتدای شب سوم خرداد هاشمی به دیدار امام رفت و او را خیلی خوشحال دید. از این پس تصمیم گیری برای چگونگی ادامه جنگ، یکی از دغدغههای مهم هاشمی رفسنجانی و مسؤولان سیاسی و نظامی بود.
خرمشهر آزاد و بیش از ۱۹ هزار نظامی عراقی به اسارات رزمندگان ایرانی درآمدند.
فتح خرمشهر
در ماه اول جنگ نیروهای عراقی توانستند با تصرف بیش از ۱۴۰۰۰ کیلومتر مربع از خاک ایران، پیروزی عمدهای را رقم بزنند. در ماههای بعد هم چنین شهر بندری خرمشهر را تصرف کردند و به حملات موفقیت آمیز خود ادامه دادند. اما تسلیم ایران ناممکن مینمود. آمیزه ای از شور زایدالوصف مذهبی و ناسیونالیسم پر شور و حرارت ایرانی تمامی آحاد کشور را با هم متحد ساخت و میلیونها ایرانی به صورت داوطلب راهی جبهههای نبرد شدند.
قطعنامه نخست سازمان ملل که در سپتامبر ۱۹۸۰ به تصویب رسید خواهان آتش بس فوری شد اما از شناسایی عراق به عنوان متجاوز و درخواست از این کشور به برای بازگشت به مرزهای ناشناخته بین المللی خودداری کرد. از این رو ایران به درستی از پذیرش قطعنامه فوری خودداری ورزید. صدام حسین نیز به خیال این که در جنگ برنده خواهد بود این قطعنامه را نپذیرفت. لذا جنگ ادامه یافت.
دو سال طول کشید تا ایران توانست نیروهای خود را بسیج کند. ایران که هدف اصلی اش دفع تجاوز عراق از قلمرو مرزهای خود بود چهارمشکل عمده داشت که کارآمدی آن را در صحنههای نبرد با مشکل مواجه ساخته بود.
نخست آن که رقابتها و کشمکشهایی بین ارتش منظم و سپاه ایران بر سر اتخاذ یک استراتژی مناسب نظامی وجود داشت. دوم تعارض شدیدی میان بنی صدر رئیس جمهور وقت ایران با بسیاری از روحانیون به قدرت رسیده، داشت جمهوری نوپای اسلامی را تا سرحد نابودی پیش میبرد. سوم بروز درگیری خونین میان مجاهدین و جمهوری اسلامی که در آن شمار زیادی از مقامهای بلندپایه دولت کشته شده بودند مانع از تمرکز کامل ایران روی میدان جنگ شده بود. چهارم هم خودداری واشینگتن از فراهم ساختن قطعات یدکی برای نیروهای مسلح ایران این کشور را در موضع ضعف قرار داد.
اما پیش از فرارسیدن سال ۱۹۸۲ جنگ وارد مرحله جدیدی شد. بنی صدرعزل و مجاهدین خلق ریشه کن شده بودند. روحانیون سنتی قدرت را به طور کامل در دست داشتند. در ماه مه همان سال خرمشهر بازپس گرفته شد و هزاران تن از نظامیان عراقی به اسارت گرفته شدند. ایران پس از این رویداد بخشهای دیگری از سرزمینهای از دست رفته خود را بازپس گرفت و حملات موفقیت آمیز خود علیه عراق را در خاک عراق آغاز کرد.
منابع:
- بیست سال در ایران چه گذشت؟، داود علی بابایی
- جنگ صدام، سرلشکر رعد مجید حمدانی
- روایتی از زندگی هاشمی رفسنجانی، جعفر شیرعلی نیا